گاهی زبان روزمره که مملو از استعارهها و مجازها است، چنان شاعرانه میشود که میگوییم شبیه شعر شده است. گاهی هم شعر آنقدر به زبان گفتار نزدیک میشود که میگوییم شعر گفتار، اما چطور میشود بین زبان روزمره یا خودکار و شعر دیوار کشید؟ مسلمن زبان صرفا آواهای گفتاری و کلمههایی نیستند که میشنویم. دانش زبانی هر فرد را اصول و قواعدی میسازد که در ذهن فرد درونی شدهاند و به طور ناآگاه بکار میروند. این دانش زبانی در صورتی که برای برقراری ارتباط در قالب یک زبان مشخص بکار برود، به زبان گفتاری تبدیل میشود. پس میتوان ادعا کرد که فرایند شعربودگی یک فرایند زبانی است. اما زبان در اینجا به معنای دانش زبانی است و نه زبان گفتاری.
استفاده شعر از زبان گفتاری، میتواند سبکی شعری ایجاد کند، ولی شعر لزوما آنگونه که پیشینیان تصور میکردهاند، گفتاری نیست و شعر امروز، شعر زبان است، چرا که زبان از طریق فرایند برجستهسازی کارکرد نامتعارف مییابد و درواقع، بواسطه برجستهسازی کانون توجه دیگر موضوع کلام نیست، بلکه خود پیام یا شیوه بیان است، یعنی شعر خودارجاع است. پس، تفاوت زبان خودکار و شعر در کارکردشان است و شعر با هنجارگریزی از قواعد حکمفرما در ساختار زبانی و نه دانش زبانی ایجاد میشود که این قواعد جزو ذات زبان هستند. در زبان خودکار (زبانی که برای برقراری ارتباط بکار میبریم)، نقش ارجاعی زبان متبلور میشود که بینشان ترین شکل کاربرد زبان است و جهت گیری پیام به سمت موضوع آن است (با توجه به نقشهای ارتباطی یاکوبسن). آنچه دانش زبانی را تشکیل میدهد، لایههای مختلفی است اعم از لایه آوایی، لایه واژگانی، لایه نحوی، لایه معنایی، لایه کاربردی و غیره هستند. چگونگی عملکرد این لایهها و ارتباط شبکهای آنها با یکدیگر سبب ایجاد یک پیام زبانی و انتقال منظور گوینده به شنونده میشود و عدول از کارکرد عادی در هر کدام از لایهها، کلام را برجسته میکند و از پسزمینه به پیشزمینه و مرکز توجه نزدیک میکند. بدین صورت، هر شگردی که در یک دوره خلاق و جزو ابزارهای شعرسازی محسوب میشوند، در دوره دیگر ممکن است به کلیشه تبدیل شوند و برجستگی زبانی در هر عصری بعد از یک دوره به خودکار شدگی زبانی میرسد و امری عادی تلقی میشود. به همین دلیل است که داشتن وزن و آهنگ امروزه دیگر جزو ویژگیهای لاینفک شعر نیست، بلکه یکی از ابزار برجستهسازی در دوران کهن بوده است و هر شگردی مانند آهنگین بودن وقتی امری عادی بشود، دیگر از ابزار شعرسازی محسوب نمیشود.
تفاوت شعر با زبان در همینجاست که هدف از شعر، انتقال منظور یا معنای مورد نظر گوینده به شنونده نیست. شعر در همان لایههایی اتفاق میافتد که دانش زبانی، اما هدف شعر متفاوت است. شاید هدف شعر، ایجاد جهانی باشد که برای درکش نباید لزوما به دنیای بیرون ارجاع داد. شعر زبان، شعری است قائم به ذات که در آن، مدلولها از مصداقهای جهان خارج دور میشوند و مدلولی کلانتر ایجاد میکنند. هنجارگریزیهای که باعث میشوند مدلول جهان شعر مستقل از مدلولی در جهان واقعی فهمیده شود و به قول معروف، باعث به تأخیر انداختن مدلول میشوند، میتوانند از نوع هنجارگریزیهای نحوی، معنایی، سبکی، نوشتاری، آوایی، واژگانی و غیره باشند. برجستهسازی همچنین میتواند به گونه خلاقانه دیگری نیز رخ دهد و آن قاعدهافزایی است، یعنی افزودن قواعدی بر قواعد زبان هنجار. ایجاد آثاری بیناژانری، چندرسانهای، تلفیق حیطههای مختلف هنری از جمله قواعدی است که از یک حوزه به حوزه دیگر افزوده میشوند و باعث ایجاد بینامتنیت و ابرمتنیت میشوند. نکته مهم در برجستهسازی، دلالتمند بودن آن است. یعنی هنجارشکنی یا قاعدهافزایی میبایست در راستای شکلگیری جهان متن باشد و به گفته لیچ غایتمند، جهتمند و نقشمند باشد، نه صرفن دغدغهای برای متفاوت بودن، به مد روز شعر گفتن، به هم زدن یک نظم بدون ایجاد کردن نظم دیگری و غیره. در شعر همه عناصر زبانی نقشمند هستند و هر عنصری که برای شکلدهی جهان متن کارکردی نداشته باشد، باعث سستی و شکنندگی شعر میشود. شعری شدن زبان خودکار بواسطه همین برجستهسازیها زبانی رخ میدهد و خودکاری زبان یعنی به کارگیری عناصرزبان با هدف بیان موضوع و محتوا بدون در نظر گرفتن شیوه بیان. پس با استناد به همین بحثها، میتوان ادعا کرد که شعر، یعنی شعر زبان که با توجه به انواع مختلف برجستهسازی، سبکهای شعری متفاوتی ایجاد میشوند و ارزیابی هرکدام از سبکها با توجه به دلالتمندی هنجارگریزیها و قاعدهافزاییها میتواند رخ بدهد.
---
صادقی، لیلا (1389)، نقش زبان در شعر: شعر امروز، شعر زبان است، دیگران: ضمیمه ادبی هفته نامه یادگاری، شماره 119، شماره ششم، چهارشنبه، 19 خرداد 1389، ص 3.