برگرفته از مقاله شناخت جهان متن رباعیات خیام،
منتشر شده در مجله جستار زبانی
خیام یکی از برجستهترین اندیشمندان ایرانی و همچنین از مهمترین رباعیسرایانی است که پس از گذشت سدههای بسیار، اندیشهها و رباعیات او همچنان محل بحث و گفتوگو است. چرا که بسیاری درصدد یافتن اندیشههای خیام از خلال رباعیهای او بودهاند و از ساختار و روابط عناصر زبانی بهکار رفته در رباعیات، به دلیل سادگی ظاهری آنها، غافل ماندهاند (حسنلی و حسامپور، 1388: 3-4). همچنین، به دلیل اقبالی که رباعیات خیام یافته بود، رباعیات بسیاری از دیگر شاعران به عمد یا به سهو به خیام نسبت داده شده بود. شاید یکی از دلایلی که تا کنون امکان بازشناسی رباعیات خیامی از غیر خیامی ممکن نبوده، فقدان ابزاری شناختی برای محک زدن این رباعیات باشد که بسیاری را بر آن داشته تا به حدس و گمان (ر.ک. فروغی، محمدعلی و غنی، قاسم، 1373: 65) متوسل شوند.
برای شناخت جهان فکری خیام که رباعیات بسیاری به او منسوب است، میتوان به شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه، متون دیگران دربارهی او و سپس متون در دسترس از خود او استناد کرد و پس از شناخت الگوهای ذهنی او، میتوان با شناخت جهان فکری و الگوهای بهکار رفته در اشعارش، رباعیات منسوب را بر اساس شناخت جهان فکری او شناسایی و خوانش کرد.
خیام به احتمال بسیار از 439 تا 517 زندگی میکرده است. او در بستری نابسامان از لحاظ اجتماعی سیاسی زندگی میکرده و از لحاظ بستر فکری پیرو خردگرایی ابنسینا بود که به رستاخیز اجساد اعتقادی نداشت. همچنین با تفکر زکریای رازی آشنا بودکه با تکیه بر خردورزی برخی مفاهیم دینی از جمله نبوت را مورد سؤال قرار میداد. جهان فکری خیام که پروروش یافتهی چنین بستری است، شامل مفاهیم بنیادینی میشود که به پرسش دربارهی هستی، تردید در مسائل دینی و اغتنام فرصت زندگی (ر.ک. حسنلی و حسامپور، 1384) میپردازد. نخستین منبعی که دربارهی خیام به مثابهی شاعر سخنی گفته و دو رباعی را به او نسبت داده، “مرصاد العباد” است که با توجه به اظهار نظر نویسندهی کتاب، میتوان “دهری بودن خیام را” استنباط کرد که دهریون معتقد بودند “دهر” (جهان) و “زمان”، خداست.
“فلسفی و دهری و طبايعی كه ازين دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشتهاند. يكي از فضلا كه به نزد نابینایان بفضل و حكمت وكياست معروف و مشهور است وآن عمر خيام است از غايت حيرت و ضلالت این بیت میگوید” (رازي، 1312: 18).
درنتیجه، پس از بررسی بستر تاریخی اجتماعی و مسلک فکری خیام (ر.ک. حسنلی و حسامپور، 1384) و سپس خوانش رباعیات او و تحلیل آنها، پژوهش کسانی که به عارف بودن خیام (ر.ک. کیوان قزوینی، 1305) و یا قائل شدن به دو شخصیت مختلف برای او، یکی فیلسوف و یکی شاعر اذعان کردهاند (ر.ک. صدیقی نخجوانی، 1321)، مورد شک واقع میشود. برای بررسی الگوهای شناختی رباعیات خیام، به رباعی موثقی که مورد توافق همهی خیامپژوهان است و در کهنترین منبع موجود دربارهی خیام، یعنی مرصاد العباد، ذکر شده، استناد میکنیم و الگوهای ذهنی و جهان متن این رباعی موثق را استخراج میکنیم تا شناسایی جهان فکری او و دیگر رباعیاتش ممکن شود:
“در دایرة کآمدن و رفتن ماست آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس مینزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست”
(مرصاد العباد،620: 18)
در این رباعی، دایره به مثابهی ظرفی در نظر گرفته میشود که محتویاتی را میتوان به “درون” و“ بیرون” از آن منتقل کرد. این محتویات، “انسانها” هستند. پس دو طرحواره در سطر اول شکل میگیرد: “دنیا به مثابهی ظرف است” و “انسانها به مثابهی محتویات درون ظرف هستند”. اما در اینجا صرفاً یک نگاشت (mapping) (انتقال یک ویژگی یا ساختار از یک قلمرو به قلمروی دیگر) عمل نمیکند، بلکه همزمان چند نگاشت رخ می دهند.
براساس این رباعی، ویژگیهای زندگی همزمان به “راه”، “ظرف” و “دایره” منتقل میشوند و ویژگیهای هرکدام از این مفاهیم با یکدیگر ترکیب شده و به ساختن مفهوم جدیدی منجر میشود. زندگی همچون ظرفی است که در عین حال دایره است. ورود محتویات به درون “ظرف” و “راه”، به مثابهی “آمدن” یا “تولد انسانهایی” است که به مثابهی “اشیاء” تلقی میشوند. رفتن انسانها یا مرگ آنها به مثابهی خروج آنها از “راه” و از “ظرف” در نظر گرفته میشود. نقطههای شکل دهندهی مساحت این دایره، آمدنها و رفتنها را شکل میدهد و از آنجایی که آمدن و رفتن، یک “کنش” به شمار میآید، پس دایره که از این آمدنها و رفتنها شکل میگیرد، همانند آنها دارای آغاز و پایان است و موجودیت دایره، از تولد و مرگ انسانها شکل میگیرد. درواقع، دایره همان چرخهی طبیعت است که شروع دایره، به مثابهی آغاز سفر انسان در چرخهی طبیعت و پایان دایره به مثابهی پایان سفر انسان تلقی میشود.
“چرخش” جزئی از دایره است و رابطهی دایره با چرخش که رابطهای کل به جزء است، بر دیگر عناصر (ظرف، زندگی، طبیعت، ...) که پیشتر با دایره یکی شده بودند، نگاشت میشود و ادغام “ظرف” و “دایره” باعث ادغام “ویژگی زمانی دایره” و “ویژگی مکانی ظرف” درهم میشود، درنتیجه دایرهی زمانی امکان تکرار مکانی پیدا میکند.
به نقل از جانسون (1987)، چرخه، یک دایرهی زمانی است که در آن نمیتوان به عقب برگشت. اما طرحوارهی “ظرف مکانی” اجازه میدهد حرکت تکرار شود، بدین معنی که فرد میتواند بیش از یکبار چیزی را در ظرف وارد و خارج کند. تلفیق ظرف زمانی و مکانی باعث میشود فضای دیگری نیز فعال میشود. وارد شدن به جایی و خارج شدن از آن دارای این معنا است که طرحوارهی مکانی دیگری ورای طرحوارهی ظرف قرار دارد که با خروج از فضای یک ظرف به فضای ظرف دیگری وارد میشویم (جانسون، 1987: 119) که این ظرف میتواند “انسان” باشد: انسانی که در عین اینکه “مظروف” برای زندگی است، خود ظرف دیگری است درون “ظرف زندگی”. بدین معنی که فضای ظرف زمانی دایره و فضای ظرف مکانی کوزه با یکدیگر ادغام میشوند و ترکیب “طبیعت-انسان” ساخته میشود. البته، کوزه با توجه به جهان فکری خیام از این رباعی قابل استنباط است، چنانکه اگر به کوزه از بالا نگاه کنیم، میبینیم که دهانهی آن دایره است و تنهی کوزه نیز به انسان شبیه است، در نتیجه ادغام “جهان، کوزه و انسان” بر یکدیگر اصلیترین بخش جهان فکری خیام است که از خود رباعیات او قابل استباط است.
نکتهای که انتقال ویژگیهای “زندگی” یا “طبیعیت” بر “انسان” را تقویت میکند، با جابه جایی معنادار دو عنصر واژگانی “کس” و “در این معنی” در سطر سوم قابل مشاهده است که “در این معنی”، به “آمدن/رفتن”، “بدایت/نهایت”،... اشاره دارد، اما در ساختار نحوی در زیر مقولهی “ما/انسان” قرار میگیرد و “کس” که باید زیر مقولهی “ما/انسان” قرار بگیرد، در زیر مقولهی “در این معنی/...” قرار میگیرد؛ درنتیجه، در یک رابطهی علی - معلولی دایره و انسان یکی انگاشته میشوند.
با به دست آوردن روابط عناصر زبانی-معنایی در ساختار شعر و بررسی دیگر رباعیهای خیام، مفهوم “کوزه” و ارتباط آن با این رباعی شکل میگیرد. در سطر اول و سوم از لحاظ معنایی، رابطهی میان “دایره” و “انسان” شکل میگیرد و از آنجایی که دایره و جهان به هم شبیه میشوند، “جهان” و “انسان” هم یکی فرض میشوند و در آخر، ساختار شعر و ساختار کوزه نیز بر هم نگاشت میشوند. بدین صورت که:
الف. دهانهی کوزه به مثابهی دایرهای است که به جهان دلالت دارد.
ب. بدنهی کوزه به مثابهی انسان است.
ج. کوزه نمادی از چرخش طبیعت است.
پس انتظار میرود سه نوع چرخش در ساختار شعر دیده شود:
الف. حرکت دایرهوار در بالای کوزه و در بالای شعر: جابهجایی دو عنصر واژگانی “دایره” و “ما” در سطر اول و در سطر سوم.
ب. حرکت عمودی عناصر از بالا به پائین به صورت حرکت جزء به جزء عناصر رخ میدهد. در این حرکت “انسان به مثابهی اجزای دایره” است و “بدنهی کوزه/بدنهی انسان”، ساختار یا تنهی شعر را شکل میدهد، درنتیجه، نگاشت (انتقال) متناظر نقش عناصر واژگانی از بالا به پائین رخ میدهد. یعنی در جایگاه مبتدا، “دایره” (سطر اول)، “آن” که ارجاع به دایره دارد (سطر دوم)، صفت اشارهی “این” (سطر چهارم) با هم برابری میکنند و این حرکت از بالا به پائین در چرخش شمارهی 2 قابل رؤیت است.
ج. حرکت چرخشی ساختار شعر از پائین به بالا که در سطح کلان رخ میدهد، تصویرگر چرخش طبیعت است، در نتیجه، انتهای شعر به ابتدای شعر وصل شده و چرخشی در شعر مشاهده میشود که گویی شعر هربار از نو متولد میشود. این حرکت دایرهوار، چرخش طبیعت و تناسخ را در الگوی شعر به تصویر میکشد که روابط شمایلی میان ساختار شعر و معنای آن را نمایش میدهد.
در نتیجه، چرخش طبیعت (تناسخ) در ساختار این رباعی که موثقترین رباعی خیام است، عمل میکند و باعث ایجاد گردش دایرهوار عناصر مفهومی به صورت ساختاری و درنتیجه، تصویرگونگی تناسخ در این شعر و دیگر رباعیات خیام میشود. با بررسی جهان متن این رباعی میتوان نتیجه گرفت که جهان متن خیام بر اساس سه عنصر اصلی جهان، کوزه و انسان شکل میگیرد که مفهوم “چرخش جهان/طبیعت” و الگوی ساختاری “کوزه” و فرافکنی آن بر “انسان به مثابهی مظروف” و درعین حال ظرفی برای دیگر مظروفها، مولفههای اصلی جهان فکری خیام هستند که باعث کنار گذاشته شدن بسیاری از رباعیات منسوب به او میشوند.
فهرست منابع:
حسنلی، کاووس و حسامپور، سعید (1384)، “پرسشهای حیرتآلود خیام چگونه پدپد آمد؟”، مجلهی علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دورهی 22، شمارهی 3، 64-75.
حسنلی، کاووس و حسامپور، سعید ( 1388)، “کارنامهی خیامپژوهی در سدهی چهاردهم”، فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شمارهی 14، 99-126.
خيام، عمر (1373)، رباعيات خيام با تصحیح، مقدمه و حواشی محمد علي فروغي وقاسم غني، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران: ناهید.
رازی، شیخ نجم الدین (620، {1312})، مرصاد العباد، تهران: مجلس.
کیوان قزوینی، عباس علی (1305)، شرح رباعیات خیام (براساس نسخه خطی)؛ بهاهتمام مسعود رضا مدرسی چهاردهی: تهران: نشر آفرینش، ۱۳۷۹.
Johnson, Mark (1987). The Body in the Mind. Chicago: University of Chicago Press.