یادداشت

درباره "و غیره" (سپیده جدیری) - نوشته: محسن حسینی

 

و غیره و غریزه مرگ

تحلیل روانشناختی مجموعه شعر «و غیره» اثر سپیده جدیری

اگر بخواهیم شعری بخوانیم که از ساختار و زبان و برخوردهای متفاوت و خاص با پیرامون خود، سرشار باشد می‌توانیم مجموعه‌ی "و غیره"، اثر سپیده جدیری را بارها بخوانیم و دوباره مایل به خواندنش باشیم. خواندن این مجموعه نیازمند دانستن برخی علت‌های پدیدارشناختی و شاید لمس برخی حوادث باشد که نمی‌توان به صراحت گفت همه آدم‌ها آن را تجربه کرده‌اند، چرا که جدیری با "غریزه مرگ" به پیرامونش می‌نگرد.

فضای روانی موجود در این مجموعه گواه بر این دارد که غریزه مرگ در تقابل با غریزه زندگی پیروز این میدان است و می‌توان با جرأت بیان کرد که در تمام شعرهای این مجموعه ردی به جا می‌گذارد. این حرف دال بر قضاوت خوب و بد درباره شعر نیست، این خصوصیت ِ شعر سپیده جدیری است و شاید بتوان گفت این شکل برخورد در دیگر شاعران زن کمتر به چشم می‌خورد طوری که فضای کل و گشتالتی زندگی را در بر بگیرد، همین خصیصه است که شعر این شاعر را متفاوت می‌کند از دیگر شاعران.

غرقه‌سازی را می‌توان از خصوصیت‌های شاخص این مجموعه دانست. گاهی در شعر شاعران غریزه مرگ مسلط بر غریزه زندگی‌ست اما در ادامه با متناقض‌گویی‌هایی خود را به مکانیسم انکار می‌رسانند اما در شعر سپیده جدیری شاعر غرق است و مخاطب را نیز غرق می‌کند. شعر اول، شعر هفتم و ... مثال‌های بارزی از این نوع غرقه‌سازی‌ست.

یکی از شعرهای دیگر این مجموعه که توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند و به او می‌گوید که مرا بارها بخوان شعر 15 مجموعه - تو را به جای هر کسی که می‌سرایم - است. ناخودآگاه مخاطب به پل آلواآر می‌اندیشد و شعر "تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارم". وقتی به مقایسه ذهنی و شاید به مقایسه‌ای عمیق‌تر از ذهن در رابطه با این دو شعر می‌پردازیم می‌بینیم که نگاه پل آلواآر نگاه عاشقانه محضی‌ست در غریزه زندگی اما نگاه سپیده جدیری در این شعر، نگاه عاشقانه محضی ست در غریزه مرگ.

در اوایل نوشته‌ام عنوان کردم که خواندن شعر جدیری مستلزم دانستن و لمس برخی حوادث است برای کشف ناگفته‌ها . برای این گفته مخاطب را ارجاع می‌دهم به صفحه 39، شعری که برای آریو سروده شده است. کودکی متفاوت با دنیایی متفاوت. وقتی مخاطب دانسته‌های بیرون متنی در رابطه با این تفاوت دارد لذت این شعر برایش دوچندان می‌گردد و این گفته را لمس می‌کند که شاعر چگونه یک زیست متفاوت را به شعر بدل کرده است. زیستی که شاعری کردن در آن و در کنار آن، نهایت شاعرانگی ست. این شعر سرشار از بی‌تفاوتی‌ست. شاید مجال آن نباشد و در حوصله این نوشته نگنجد که چرا یک کودک متفاوت سرشار از بی‌تفاوتی‌ست اما حتا اگر این شعر برچسب تقدیمی هم نداشت ما را به تفاوت و بی‌تفاوتی می‌کشاند. ظرافتی که شاعر در نوشتن آن به خرج داده است وجدی برای مخاطب به همراه دارد که این شعر را به یکی از موفق‌ترین شعرهای این مجموعه بدل کرده است.

نمی‌دانم دلیل آوردن اپیزود سوم این مجموعه چه بوده است اما نمی‌توانم آنها را شعرهای موفقی بدانم چرا که نه زبانی، نه کشفی، نه ساختاری که بخواهد به واکاوی واداردمان. برخوردهای سطحی و زودگذر در اپیزود سوم این مجموعه از نظر دور نمی‌ماند و نمی‌توان بیش از این درباره این قسمت مطلبی آورد.

در پایان باید عرض کنم با خواندن برخی از اشعار این مجموعه مخاطب باید برخیزد و کلاه از سر بردارد چرا که او را به دنیایی می‌کشاند که شاید هیچگاه مجال رفتن به آن فضا و دیدن از این دریچه برایش محقق نمی‌شده است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

تمامی حقوق این سایت متعلق به شخص لیلا صادقی است و هر گونه استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است